ما؛ انگشت‌هایی با ناخن‌های کوتاه

ما؛ خجالت از خوردن آب‌میوه با نی جلوی غریبه‌ها...آه

ما؛ ترس از زنگ زدن‌های هنوز ِ پدر، در زمان‌های دیر و از دست رفته

زمان‌های دیر و  از دست رفته... دیر و از دست رفته

 ما؛ کوله‌های پشتی بی‌رنگ،

ما؛ لپ‌تاپ‌های تک‌رنگ،

ما؛ صورت‌های اصلاح نشده‌ی بی‌رنگ

ما؛ نسل بی‌لبخند،

نسل آرزوهای دور  قدبلند

ما؛ خسته

ما؛ داوطلب کارشناسی ناپیوسته

ما که با سرنشینان 18 ساله‌ی ماشین چارصد میلیونی

-با احتساب ترافیک-

نیم متر فاصله داریم

ما که روی پیشانی‌مان خط داریم،

ما؛ تجزیه و تحلیل زمانه

ما؛ سنجش و اندازه‌گیری و پیمانه

ما؛ «عرف چی میگه خودم چی می‌گم.»

ما؛ «عاقبت یه روز از این مملکت کوفتی می‌رم.»

ما؛ جوان ِ بی‌کار با مدرک کاردانی

ما؛ حسادت به بابکِ زنجانی

ما؛ آلوچه و استادیوم و انتظار

ما کوچه و قدم زدن و ته‌سیگار

ما در حال رسیدن به دهه‌ی غم‌انگیز سی

ما؛ شب‌ها قبل ِ خواب، شبکه‌ی بی‌بی‌سی

ما؛ هاچین و واچین، بسه دیگه زیاد دویدی، یه پاتو ورچین

ما؛ خوش‌حال از داشتن تبلت‌های مید این چین

ما؛ امیدوار به پیش‌بینی هوای خوب  آینده

ما؛ نوشتن این سطرها با سرتکان دادن و با خنده


از ما و شما گفتن؛ از آن‌ها نشنیدن