با رعایت احترام و عرض ادب به کتاب «هرکس باید برای خودش سنگی داشته باشد»

هندی‌ها را مسخره می‌کردیم. درست وقتی که پسر و دختر توی فیلم، در علف‌زار به یک درخت می‌رسیدند. هندی‌ها دستشان را دور درخت حلقه می‌زدند و می‌خواندند. بهترین ساری‌های دخترهای هندی به شاخه‌ی درخت گیر کرد و پاره شد. خیلی از اشک‌هایشان را وقت آواز خواندن زیر همین درخت‌ها ریختند. زیر درخت‌ها شیطنت کردند. قایم‌موشک بازی کردند و دنبال هم دویدند. روی شاخه‌های خیلی از درخت‌ها یک دختر با ساری سفید می‌نشست و آواز می‌خواند آن هم در موقعیتی که یک دستش به یک شاخه بود و یک دستش آزاد بود. از عشق جز باهم خوش‌حال بودن چیز زیادی نمی‌خواستند. دور درخت‌ها می‌دویدند و باد توی موهایشان می‌پیچید. زیر درخت‌ها سبد خوردنی‌شان را می‌گذاشتند و خطاب به هم آواز می‌خواندند. روی چمن‌ها غلت می‌زدند تا این‌که پای یک درخت می‌رسیدند. درخت‌های سرزمین هند یک عمر با آواز و رقصیدن، با نور و فلش و دوربین بزرگ و تنومند شدند. توی هر فیلمی یک دسته درخت مال دو نفر عاشق و معشوق شد. درخت‌ها توی فیلم‌های هندی از نمایندگی شنل و مک‌دونالد و ن لوریل معروف‌تر بودند. درخت‌ها نقششان از خیابان‌ها و ماشین‌ها پررنگ‌تر بود. بیش‌تر به کار می‌آمدند؛ بیش تر توی تصویر می‌نشستند. هر عشقی توی فیلم‌های هندی به دونفر ختم نمی‌شد. همیشه یک درخت هم توی کادر بود؛ همیشه نفر سومی در کار بود.

هندی‌ها را مسخره کردیم و تا کسی در جایی دست انداخت دور کمر درختی گفتیم فیلم هندی شد! هندی‌ها را مسخره کردیم و ندانستیم هرکس باید برای خودش درختی داشته باشد. هرکس که عاشق کسی‌ست، که منتظر اس‌ام‌اس و زنگ کسی‌ست، که صبح اولین فکرش اوست، که به کسی تعلق دارد، که دست‌های فقط همان یک‌نفر را می‌گیرد باید درختی را برای خودشان انتخاب کند. حالا هر درختی باشد فرقی ندارد. درخت معمولی‌ای باشد، درخت بی‌سایه‌ی کچلی باشد، درختی باشد که ریشه‌هایش از خاک بیرون است، درختی باشد که میوه ندارد، شکوفه ندارد، قیافه‌ی برگ‌هایش چنگی به دل نمی‌زند.... این‌ها مهم نیست. حتا مهم نیست در هشت سال گذشته پنج نفر دیگر هم آن درخت را مال خودشان کرده باشند. همه‌ی دو نفر‌ها، همه‌ی آن‌ها که به هم تعلق دارند باید یک روز یک درخت را برای خودشان انتخاب کنند. درختی که  حتا  در خیابان و محله‌ای دور از آن‌ها باشد؛ درخت سرسخت مغروری باشد، درخت قدبلند بی‌اعتنایی باشد، درختی که فقط مهم است باشد حالا هرجوری. هرکس همراه کسی که دوست دارد باید درختش را یک روز انتخاب کند. باید هردویشان درخت را بشناسند؛ از صدتا درخت دیگر شبیه به آن.  باید دوستش داشته باشند، یک جور دیگری، یک طور بهتری. باید گاهی دوتایی بروند و به درختشان سر بزنند. اصلن خوب است آن‌ها تغییر کنند و درخت هی پیرتر شود و هی یال و کوپالش بریزد و آن‌ها حظ کنند که این همه سال است که هم را می‌شناسند.

خوب است مثل فیلم‌های هندی دست بیندازیم دور کمر درختمان. بغلش کنیم. خوب است بهش تکیه بدهیم و بدانیم درخت خوشحال است. مثل درخت بخشنده‌ی شل سیلور استاین بشود برایمان. خوب است دور و اطرافش بپلکیم و بزنیم زیر آواز و برای کسانی که توی دلشان می‌گویند فیلم هندی زبان درازی کنیم. خوب است وقتی سوار ماشینمان می‌شویم و درختمان را سر جایش تنها می‌گذاریم، برگردیم و دورنمایش  را ببینیم. تصویر دور شدن درختمان را بلد باشیم. تصویر دور شدن درختی که همیشه یک جای خاص ثابت ایستاده است و زندگی‌اش همین یک جا ماندن است.

خوب است تمام آدم‌هایی که جفت شده‌اند با یک درخت جور شوند. یک درخت بعد از یک تصمیم ناگهانی مال آن‌ها شود. از آن روز تا آخرین روز دنیا. هر دونفر باید  درختشان را که زیر باران ایستاده ببینند. باید درختشان را زیر کرور کرور برف بشناسند. باید کلی حرف‌های مهم‌شان را زیر درخت بزنند. باید یک سری از دعواهایشان را زیر درخت بکنند. باید با درخت انتخابی‌شان حال کنند. باید از دیدنش حظ کنند. باید پای درختشان در مورد ساری های رنگی‌رنگی دخترهای هندی که پاره شد. در مورد رابطه‌های سه نفره و کادرهایی که یک درخت وسطش بود حرف بزنند.

حتمن الآن با خودتان می‌گویید آخرش؟ آخرش چی! آخرش این‌که آن درخت همیشه‌ی همیشه مال آن دونفر است.  وقتی رشته‌ها پاره شد، وقتی زوج‌ها فرد شدند و از هم دل کندند، وقتی هم‌دیگر را باز می‌خواستند اما از هم جدا شدند یک چیزی باز هم آن‌ها را به هم وصل می‌کند. یک‌چیزی که سندش به اسم آن دو نفر خورده. یک چیزی که یک قرارداد است که دیگر پاک نمی‌شود. دیگر نمی‌شود تعطیلش کرد. تمامش کرد. از خیرش گذشت...

بعد هم شاید یکی از این زوج‌های فرد شده یک روز که تنهایی رفته بود به درختشان سر بزند آن یکی را دید. شاید فیلم هندی همان‌جا شروع شد و دختر قصه، هی اشک‌هایش را پای درخت ریخت و پسر قصه از پشت درخت دست‌هایش را برای دوباره گرفتن دست دختر داستان دراز کرد. شاید زخم‌ها همان‌جا یک‌دقیقه‌ای خوب شد و آدم‌های تک و تنهای داستان دوباره با هم جفت شدند.

صحنه‌ی آخر فیلم هندی داستان هم باران گرفتن است. مثلن وسط تابستان باران بزند، زوج‌های جدا شده یک بار دیگر دست هم را بگیرند و زیر باران با لباس‌های خیس بدوند و دوربین آرام آرام برود روی درخت و قصه به خوبی و خوشی تمام شود.

هرکس برای خودش باید درختی داشته باشد....