حماسهی غمزه و غرور پالتوی چرم قرمز کوتاه
پالتوی چرم قرمز کوتاه
توی کمد؛
به انتظار زمستان
به انتظار برفهای نباریدهی روی پشتبام
به انتظار دوباره پوشیده شدن
به انتظار برای تنها یک نفر
-تنها یکنفر-
پوشیده شدن!
به انتظار برفهای سربالایی داراباد
به انتظار خیابانی که یک پراید در آن سیگاری میفروخت
و مشتریهایش پسرهای تنها بودند
و دستهایشان لاغر و کمخون بود
به انتظار پر شدن جیبش
با دو هزارتومانیهای تا شده
یا فیشهای عابر بانک مچاله شده
به انتظار برفهای پاخورده
به انتظار عکسهای سه در چهار تاخورده
به انتظار برگشتن آرزو که گفت خداحافظ
به انتظار برگشتن او که نگفت خداحافظ
به انتظار سردرآوردن از توالت عمومیای در تهرانپارس
به انتظار انتظار کشیدن برای دوباره دیدن کسی
به انتظار انتظار کشیدن برای خندیدن کسی
به انتظار پیشبینی هوای صبح بهمن ماه
گلولهگلوله برفهای پیشبینی نشده
جبههی هوای سرد پیشبینی نشده
اولین شب تنهایی و یخبندان پیشبینی نشده
به انتظار پنجرههای بخار گرفته و چایهای بیبخار
به انتظار رفتن روزهای تقویم و هی انتظار و انتظار
پالتوی چرم قرمز کوتاه
توی کمد؛
(درست بین پالتوی پشمی کرم
و پالتوی مشکی زرقیبرقی)
به انتظار دوباره پوشیده شدن
به انتظار برای تنها یکنفر
-تنها یک نفر-
پوشیده شدن...